دنیا در چشمانت ۳

ساخت وبلاگ

از زبون هومن

امروز پرواز داریم... و هنوز منو کامران زیاد با هم حرفی نمیزنیم...واقعا عجب اشتباهی کردم روزی چند بار به این نتیجه میرسم که واقعا کارم دور از منطق بود . هر چند آخه فکرشم نمیکردم حساسیت داشته باشه....بگذریم. اه الان نیم ساعته توو حیاط فرودگاه علافیم پس این پدرام چرا نمیاد

کامران(زیر لب): اه...پس این پدرام کجا مونده دیرمون داره میشه...

_ اون نیست؟

کامران: چرا خودشه

پدرام: سلام سلام من معذرت میخوام توو ترافیک مونده بودم .

_ سلام بر شما. چه عجب تشریف آوردید دیگه داشتیم میرفتیم!

پدرام:من که معذرت خواهی کردم بعدشم تو یکی دست پیش نگیر که به انداره ی موهای سرت علافم کردی یه بارم من اینکارو کردم چطوره؟!

_ باشه من تسلیم

کامران:  حالا بیخیال این حرفا شید دیره ها

پدرام: چشم آقای خوش صدا 

ای خدا بگم چی کارت کنه پدرام که داغ دلشو تازه کردی از آهی که کشید قشنگ مشخص بود...رفتیم داخل بعد طی کردن همه مراحل و تحویل گرفتن چمدان ها از بازرسی سوار شدیم. پدرام اینا و بچه های گروه پشت ردیف ما بودن ... بغل دست من یه دختره ۹۰ درصد عملی نشسته بود که بوی عطرش داشت خفه م میکرد. بینیش که شیش بار عمل بود انگار...بقیه اعظای صورتشم همینطور.هر ده ثانیه یه بار بر میگشت به منو کامران نگاه میکرد از گوشه چشمم میدیدم...یه ربع بیست دقیقه نیم ساعت ...کامران یواش زد به پهلوم

_ جونم؟؟

کامران: چیه نیم ساعته حواست نیست..نکنه تو هم به چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟

_ والا من که نمیدونم تو به چی فکر میکنی ولی فکر کنم جفتمون به یه چیز فکر میکنیم.به این فکر میکنم که این بغل دستیم با خودش داره چه فکری میکنه که این شکلی شده...

کامران: دوست داریا بازی با کلماتو. آره همونو میگم. بهش فکر نکن کار داشته باشه زبون داره خودش میگه.

_ باشه داداشم توفقط نزن منو.

چیز دیگه ای نگفت....چه گرفتاریییی شدیماااااا‌ . بیخیال. هدفونمو برداشتم و آهنگای مورد علاقه مو دونه دونه گذاشتم و چشمامو بستم.

از زبون مرجان

_ آتی به نظرت این کفشه با پیرهن صورتیم میاد؟

آتی: .....

دستش زیر چونه ش بود وتو فکر ولی چیزی نگفت..در نتیجه دوست دیوونه ی ما فکرش جای دیگست.

_ الوووو کجا غرقی خلی!؟

آتی: کوفت. مرض بی ادب خل خودتی اصلا چیکار به من داری؟

_ ببخشیدا برای دکور که نیاوردمت!! خب نظر بده دیگ....آهاااااا هنوز توو کف اون نظر وبلاگی نه؟؟

آتی:بیخیاال خب کدوم کیف مد نظرته؟؟

_ اصلاااا توو پیچوندن بحث موفق نیستی! بعدشم لیلی مرد نبودا زن بود من کفش بهت نشون دادم نه کیفارو.

آتی با حالت بی حوصله ای گفت: عهه مرجانی گیر دادیا...زود بگو بریم دیگه.

بعد کلی گشتن و سر به سر آتنا گذاشتن از هم جداشدیم.

از زبون آتنا

رسیده بودم سر کوچه مون ولی حوصله نداشتم برم خونه.یه نگاه به ساعت کردم هفت بود....خیلی دلم میخواست قدم بزنم.هندزفریمو از کیفم در آوردم و وصل گوشیم کردم.لیست مورد علاقه مو play کردم و شروع کردم به قدم زدن. اولین آهنگ...«اگه بدونی» از طلیسچی ....دومین داشتم«فرشته ی نجات» سومین آهنگ «مرز زمستون» از سعید سام...چهارمین آهنگ «بی خوابی» از محمد صالح اصغر زاده....این آهنگو سه بار گوش کردم.خیلی دوسش داشتم:

یکی بود یکی نبود یکی بود عاشقش شدم

تا که فهمید عاشقم تنهام گذاشت توو حال خودم

یادش رفت یکی هر شب بیتابه

تا اون نخوابه نمیخوابه 

دلخوشیه فردامه

این اشکا یادگاری از اونه 

خاطره هایی که ساختی

قلبمو میسوزونه

تقدیر من وقتی که تو نباشی تنهاییه

شب هایی که درد چشمام از بی خوابیه

از تکرار روزای تکراریم سیر شدم

من با تو توو اوج جوونیم بد پیر شدم

روزای آخر وقتی دیدم کمرنگ شدی...

فهمیدم به اونکه میخوای نزدیکتر شدی

اصلا فک نمیکردم که از دستم بری

حال قلبمو داری به اغما میبری

اشکایی که سعی میکردم نریزن سدشونو شکستن...هه..هنوز بعد ۶ سال وقتی یادش میفتم برای بار میلیونم میشکنم.عشق اولم...کیهانم....کسی که وقتی بچه بودم زیاد نمیدیدمش ولی وقتی بعد شیش سال توو ۱۶ سالگیم دیدمش...با یه حرف با یه حرکت دلم رفت ...رفت و دیگه برنگشت...همون لحظه اول هم فهمیدم که از دست رفت...هم قلبم..هم روحم...هم خودم...!کسی رو دوست داشتم که میدونستم کیو دوست داره...چقدر زجر کشیدم...توو اوج نوجوونی درگیر حسی شدم که الان وسط جوونیم هم ولم نکرده...پس کو؟؟ چطور میگفت فراموشش میکنم؟! مگه نمیگفت هنوز بچه م زوده اول راهم و هزار تا حرف دیگه....هه.هه.هه ...عصبی ضریه ای به سنگ جلوی پام زدمو باز اشکام سرازیر شد. همش تقصیره اونه...کسی که تا حالا حتی توو ذهنمم نمیگفتم مقصر چیزی باشه و خودم مقصر همه چیز بودم...الان میگم که تقصیر اونه.تقصیره اونه که به یه عشق رویایی محال پناه بردم..تقصیر اونه که به یه عشق دیگه پناه بردم...کامران...کامران هومن...کسی که اعتراف میکنم فقط برای پر کردن خلع روحیم به عشقش پناه بردم...کی گفته همه ی عشقا از روی علاقه ست؟؟ به ولاه که به نظر من خیلیا دلایلشون چیزای دیگه ست...کمبود عاطفی هم یکی از اوناست...عشق من به کیهان از روی هیچ کمبودی نبود من اونموقع هیچی کم نداشتم....اما برای کامران....نمیدونم...نمیدونم این راه هایی که میرم به کجا ختم میشه...آهنگ بعد«حقمه» از طلیسچی..

همیشه از گذشته نفرت داشتم 

از به یاد آوردن تو و تموم خاطراتم

فکر من نیستی چون که مثل من هیشکی

بعد اینهمه دوری نمیگه باز باهاتم

میدونی تقصیر خودمه که تحت تاثیر یه رابطه م

خامتم

چیزی که حتی نمیدیدی تو توی خوابتم

باخودم قرار گذاشته بودم دیگه روو ندم

ولی بازم تا دیدمت به سمتت اومدم

من بدم

آره درست میگی 

بد ام که حالو روزم این شده....

هه ...آره جناب...من بدم تو درست میگی وگرنه این بلا ها سرم نمیومد خیلی بدم خیلی ... فقط خودمم نمیدونم چرا...خدایا دلم گرفته میبینی؟؟؟ مگه صدامو نمیشنوی که کاری نمیکنی؟؟؟ خدایا مگه نمیگن زمین گرده آدم به آدم میرسه؟ پس چرا من هنوز ندیدم که اون حتی یادی از من بکنه یا کارش بهم بیفته...بقیه ش پیشکش.خدایا خسته م.یه کاری بکن.از خنده های الکی و شوخیای مسخره م خسته م. خدایا..امروز بیا یه معامله کنیم. یا تا دو سال دیگه زندگیمو آروم کن.یا جونمو بگیر.اگرم نگیری...خودم میگیرم.به همین راحتی.بود و نبودم وقتی برای خودم فرقی نداره. بقیه مهم نیستن. آره من خودخواه.بریدم دیگه.برامم مهم نیست ترحم بر انگیز شدم یا نه...امروز از اون روزاییه که تصمیم بزرگ و قطعی میگیرم...

حرفام که با خدا تموم شد...یه نگاهی به ساعتم کردم هفت و نیم بود..راه افتادم سمت خونه . شکر خدا اصلا آدم توو کوچه ها نبود... از کنار یه ماشین که رد میشدم یه نگاهی به خودم انداختم...زیاد ضایع نبود قیافم....مثل همیشه! که حتی اگه 10 ساعت هم گریه کنم سریع بعد ده دقیقه چشمام مثل اولش میشن...بیخیال این فکرا قدمامو تند کردم...حوصله نداشتم دوست داشتم زودتر برسم خونه. فکر کنم 10 دقیقه ای راه بود...

از زبون کامران

اهه این دختر چقد نگاه میکنه کلافه شدم....فکر کنم درک میکنم که دخترا وقتی گیر یه همچین موقعیتی میوفتن چی میکشن...البته فکر کنما..... توو همین فکرا بودم که صداش پرید وسط افکارم..

دختر: شما همون خواننده های معروف ایرانی هستید آقایون؟

هومن: خواننده ش رو درست گفتین ولی معروفشو نمیدونم چون فکر کنم هنوز شما شک دارین؟

دختر: نه این چه حرفیه. من فقط میخواستم مطمئن شم( خندید...چه صدای تیزی اوه مثل سوت قطاره:(  ) 

هومن: خب؟

دختر: ایشون برادرتونن؟

هومن: خانوم امرتون؟

دختر: مثل اینکه خسته این و بی حوصله بعدا صحبت میکنیم این شماره ی منه.

و یه کاغذ به هومن داد...هومن هم بدون اینکه چیزی بگه برگشت سمت من . چقد پررو بود انصافا.

هومن (زیرلب) : این دیگه کیه عجب از خودمتشکریه ها اه اه.

_آره...بیخیالش برادر من غیبت نکن

هومن: اوپس.. غیبتتتتت؟ خوبه همین پشت سرم نشسته ها غیبت محسوب نمیشه که.

_ میشه...بیخیال آهنگتو گوش کن

 

 


دنیا در چشمانت...
ما را در سایت دنیا در چشمانت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mjust-ka بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 2:51